کلاه
بسم الله الرحمن الرحیم
کلاه
کچلی از حمام بیرون آمدو دید که کلاهش را دزدیده اند. داد و فریادی راه انداخت
و کلاهش را از حمامی خواست. حمامی گفت:من کلاه تو را ندیده ام و تو چنین
چیزی به من نسپرده ای . شاید اصلا کلاهی بر سر نداشته ای.
کچل گفت: انصاف بده ای مسلمان ! این سَر من از آن سرهاست که بشود بدون
کلاه بیرونش آورد .
عبید زاکانی، روزنامه اطلاعات